دلم می خواد روزی صدهزار وعده بگیرمش فشارش بدم و موهاش رو که بوی آبنبات پاستیلی آیدین با طعم انگور می ده نفس بکشم و قربون دست و پای پارچه ای و لپ های گل انداخته و موهای فرفرونیش برم.
منجوق ننه پَرَبشه و خواهر آقا جِقه و عمه ی چارشیویدی که نوه م باشه :)))) فقط اون جوجه اردک پلاستیکی که بالای سر بچه م کمین کرده :))
به محض اینکه رسید دستم قرتی مِرتیش کردم و یه چشم قربونی هم سنجاق کردم به لباسش تا بچه ی دلربام از چشم حسود در امان باشه :)) کلی هم باهاش حرف زدم و دورش گشتم. البته دور از چشم آقا جِقه. بچه م روحیه ش حساسه مثل مادرش :))
اما چون دکانی نیست تا دوست معامله کند، آدم ها مانده اند بی دوست
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم، نابوده به کام خویش نابوده شدیم ...
بچه ,چشم ,م ,آقا ,ننه ,جِقه ,از چشم ,بچه م ,آقا جِقه ,هم سنجاق ,سنجاق کردم
درباره این سایت