شرایط دوران رکود احساسی:
_پس زدن تجیر
_پایان دادن به سرفه های الکی و مظلومنمایی کردن
_نترسیدن از شب پره ها
_توسل جستن به چهارتا دونه خار پِرپِری برای مقابله با مشکلات احتمالی
_با بائوب ها سر حرف را باز کردن و مجوز احاطه ی کل اخترک را بهشان دادن
_پوزه بند برّه را باز کردن و کنار گذاشتن ترس از بلعیده شدن
_خود را تسلیم جریان هوای سرد کردن
_احساس بدبینی نداشتن به چنگال های تیز ببرها
_رفته رفته خشک شدن و در آخر به خاک اخترک تبدیل شدن
"گلها پُرَند از این جور تضادها. اما خب دیگر، من خامتر از آن بودم که راهِ دوست داشتنش را بدانم."
"اگر من گلی را بشناسم که تو همهی دنیا تک است و جز رو اخترک خودم هیچ جای دیگر پیدا نمیشه و ممکن است یک روز صبح یک برّه کوچولو، مفت و مسلم، بی این که بفهمد چهکار دارد میکند به یک ضرب پاک از میان ببردش چی؟ یعنی این هم هیچ اهمیتی ندارد؟ اگر کسی گلی را دوست داشته باشد که تو کرورها و کرورها ستاره فقط یک دانه ازش هست واسه احساس وشبختی همین قدر بس است که نگاهی به آن همه ستاره بیندازد و با خودش بگوید: گل من یک جایی میان آن ستارههاست»، اما اگر برّه گل را بخورد برایش مثل این است که یکهو تمام آن ستارهها پِتّی کنند و خاموش بشوند. یعنی این هم هیچ اهمیتی ندارد؟
دیگر نتوانست چیزی بگوید و ناگهان هِق هِق کنان زد زیر گریه."
اما چون دکانی نیست تا دوست معامله کند، آدم ها مانده اند بی دوست
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم، نابوده به کام خویش نابوده شدیم ...
یک ,برّه ,شدن ,اخترک ,تو ,گلی ,باز کردن ,هیچ اهمیتی ,که تو ,گلی را ,را باز
درباره این سایت