با سرانگشت های ظریفش تک تک سلول های بدنم را بیدار می کند
قلق چگونه کوک کردن ساز همیشه ناکوکم را فقط خودش می داند
و وقتی سکوت، حجم اتاق را به زانو در می آوَرَد،
تمام نت های مرا ببوس را ماهرانه روی پوست تنم ضرب می گیرد
کجای کاری که از خود گل نراقی هم دلفریب تر زمزمه اش می کند
نور ستاره ها بر روی کف آبی اقیانوسی اتاق می افتد
و روح در تن ماهی های تازه نقاشی شده ی روی سرامیک ها دمیده می شود،
سیارک های درخشان پشت پلک هایم شروع به سوسو زدن می کنند
و تمام سیاهچاله ها را از رو می برند
سقف بنفشآبی می شود و ستاره های شب تاب
تمام نوری که از خورشید اول صبح ذخیره کرده اند
با سخاوت به شب زمستانیمان می بخشند
دوست دارم گوشه ی سقف اتاق شفق های قطبی را هم تصور کنم
تا بساط عیش عاشقانه یمان جورتر شود
از صدقه سر حضورش،
سلول های مرده ی بدنم جانی تازه می گیرند
گونه هایم از بوسه هایش هزار درختچه ی بِه ژاپنی تکثیر می کنند
روی دیوارهای مغز پسته ای خانه،
شکوفه های سفید با گرمای صدایش
آبدار ترین گیلاس ها را روی سر شاخه ی رگ های سبز و آبی کبود بدنم می نشاند
او بهترین موسیقیدان و آهنگساز و خواننده ی جهان می شود وقتی گِرَمی خلوتمان را از آن خودش می کند
به احترامش از جا بلند می شوم
و شکوفه ای گلبهی از دامن سدری ام جدا می کنم
و با یک حبه قند توی فنجان نارنجی محبوبش می گذارم تا حالا حالاها تر و تازه بماند
اما چون دکانی نیست تا دوست معامله کند، آدم ها مانده اند بی دوست
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم، نابوده به کام خویش نابوده شدیم ...
های ,ی ,روی ,ها ,بدنم ,تازه ,می شود ,خودش می ,که از ,ها را ,را از
درباره این سایت