شیش و نیم زدیم بیرون و بعدشم رفتیم تا بازارچا لاله الف هم بهمون ملحق شد نیم ساعت یک ساعتی چرخیدیم و یه گل ونی* ی جذاب با منگوله های رنگی رنگی از مغازه ی یه خانوم و آقای اورامانی (هورامانی) خریدم و دیگه الف رفت خدنه خواهرش اینا و من و شادانم کشیدیم تا اتقلاب پیاده اومدیم. این اتوبوس های کوفتی هر روز دارن شلوغ تر می شن مُردم تا برسم خونه.
امروزمم که ته کار مفیدم نوشتن چس مثقال معرفی کتاب بود و چهار رج از این ژاکت بنفشه م بافتن. بقیه ش به بطالت اینترنت گذشت. بلکه الان برم انیمیشن ببینم و کار مفید دوم رو واسه خودم ثبت کنم !!!
*گل ونی: به این روسری های کوردی جذاب می گن. که هروقت یادم میاد می گم چه خریتی کردم اون سال از کردستان همه ی رنگ هاشو نخریدم و فقط به سبزش بسنده کردم. ولی خب به مدد رفیق کرمونشاهی بنفش جذابش از آن من شد دیشبم که رنگی رنگیش رو خریدم. لعنت به تهران که بی اصل و نسب ترین شهره و من دقیقن این خراب شده به دنیا اومدم.
اما چون دکانی نیست تا دوست معامله کند، آدم ها مانده اند بی دوست
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم، نابوده به کام خویش نابوده شدیم ...
ی ,ساعت ,نیم ,رو ,رنگی ,سال ,نیم ساعت ,و من ,از این ,می کنن ,شد و
درباره این سایت