محل تبلیغات شما

کتاب قصه های یک دقیقه ای یادته؟ که درکه بودیم ماه داشت می رفت و خورشید داشت از پس کوه بیرون می اومد؟ چندصفحه ای هم خوندی برام، صفحه اولشم یه چیزایی برام نوشتی و روی جلد کتاب عکس چندتا اسب بود. فروختمش

گاو بنفشو یادته اولین کتابی بود که بهم دادی اونم فروختم. ایوان منحصر به‌فرد درسته که کتاب خودم بود ولی چون دست بود یه زمان و پارسال که فرستادیش دل چرکین بودم نسبت بهش، اونم فروختم. 

جز از کل رو هم با اینکه ۱۱۰ شده مفت گذاشتم فروختم که فقط نشونه های تو رو از جلو چشمام کم کم محو کنم. حتی دلم نمی خواد هدیه های گذشته ی یک دوست که حالا متاهل شده پیشم باشن، حس خیانت بهم دست می ده.

بغضی که داره گلومو سرویس می کنه و اشک هامم که سر ریز شده واسه خاطراته، نه تو. چون بشدت توی مغز و خاطراتم زنده و سُر و مُر و گنده ای، نه فقط تو من کلا هرچیز و هرکسی رو می تونم زنده نگه دارم حتی اگر ازش متنفر باشم یا متنفر بشم استاد زیر و رو کردن خاطراتم. تو قلبم؟ اصلا وجود نداری دیگه، برا همینه از یادگاری هات به راحتی دارم می گذرم. ولی کتاب سه شنبه ها با موری رو نگه می دارم چون واقعا اون کتاب رو دوست دارم. داشتیم می رفتیم باغ پرندگان، تو ماشین های خطی کنار مترو علم و صنعت بهم دادیش، از اون کتاب های آدم بزرگونه ای که‌ می دونستی دوستش خواهم داشت.

جهان جای عجیبیه پسر، خیلی عجیبه، ولی اونقدر گرده که می دونم یه روزی یه جایی روبروی هم قرار می گیریم و رد می شیم. من هزاربار صحنه ش رو توی خواب و بیداری دیدم. فقط کاش تخم داشتی و خودت می گفتی بهم و من خودم نمی فهمیدم کاش تخم داشتی و من این همه چرا توی ذهنم به وجود نمی اومد. کاش تخم داشتی.

اما چون دکانی نیست تا دوست معامله کند، آدم ها مانده اند بی دوست

انسان‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای مسئولی

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم، نابوده به کام خویش نابوده شدیم ...

رو ,کتاب ,های ,تو ,بهم ,یه ,تخم داشتی ,کاش تخم ,اونم فروختم ,داشتی و ,اون کتاب

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

maglomoci دلنا کتابخانه عمومی ن و القلم بهاءآباد شهرستان زرند حفاظ آکاردئون مطالب اینترنتی مجله ς੭ خیال هایی به مانند آسمان ஐ monrecacing ثبت شرکت تجاری حلیه خدا