محل تبلیغات شما

دو هفته پیش وسوسه ی چندین ساله ی داشتن لباس افغان جوری دوباره تو وجودم زنده شد که فرداش با مامز تا اسکندری جنوبی رفتیم که فقط برم بخرمش و این حسرت رو بالاخره پایان بدم،یه زرد آینه کاری شده ی مدهوش کننده که قطعا هنوزم چشم و دلم پیششه. لباس هاش نو نبودن و داشت به قیمتی دو برابر قیمت لباس نو می فروخت،برام ستوک بودن و یا دست دوم بودنشون مهم نبود قیمت رو بالا می گفت (به قول شهیار یه چیزی از رو باد شکم پرونده بود،چون توی اینستا یه رقم گفت و حضوری رقمی دیگر به خورد ما داد) و فروشنده هم بسی چاخان پاخان کن بود که باعث شد بی خیالش شم و دست از پا درازتر برگردیم خونه و حسرت داشتن لباس افغان رو هنوز به دوش بکشم
تا اینکه فردا شبش این لعبت رو دیدم و وقتی رفتم به فروشنده ش بگم‌ من اینو می خوام تو رو به خدا مثل کارای دیگه تون زارپ فروش نره به خودم اومدم دیدم هفت صبحه و نه هنوز اون جواب داده نه من خواب به چشمم میاد. از هفت تا هشت و نیم صبح بیشتر نخوابیدم و باز پا شدم چشم دوختم به گوشی تا طرف جوابمو داد و سفارشمو ثبت کردم و خیالم راحت شد ولی بازم از خواب خبری نبود چون هیجان داشتنش خوابو از چشمام گرفته بود. حداقل اگر حسرت لباس افغان هنوز باهامه، دیگه تو خیابون عین ندید بدیدها به لباس های ن و دخترکان بلوچی و اون سوزن دوزی ها و آینه کاری لباس های معرکه شون که سر از زیر چادرهای سیاهشون بیرون میارن و خوب راه و رسم دلبری با تار و پودشون رو بلدن، خیره نمی شم و با حسرت توی چشم هام بهشون نمی فهمونم که چقدر دیوانه ی لباس هاشونم. می دونم شاید تعداد زیادیشون رو معذب می کردم ولی واقعا از دیدن اون‌پوشش پر از نقش و هنر و رنگ و ماه ها سوزن زدن سیر نمی شم همون طور که از دیدن لباس ن بندر، لباس ن رامیان و اون حجم از سبز و بنفش و قرمز و سربندهای سکه ای که دیوانه م می کنن، لباس ن گیلکی و شلیته های معرکه و چادرشب های مدهوش کننده که به کمر می بندن،نگم از ن ترکمن که چارقدهای پشمی گلدار و دُن های قرمزشون که دلم می خواد سرمو تو دیوار بکوبم که الان هوا گرمه و نمی تونم بپوشمشون
کاش تمام اقوام ایران لباس های خودشونو می پوشیدن کاش این حجم از زیبایی جاش رو به لباس های اروپایی نمی داد (گرچه خودمم کم شیفته ی چنین ستایل هایی نیستم و جین که می بینم آب از لب و لوچه م راه می افته) کاش هرجایی از این کشور ترک و لر و بلوچ و جنوبی و شمالی و مرکزی و شرقی و غربی می دیدیم همه لباس های مجذوب کننده ی دیار خودشون تنشون بود تا لباس هایی که ربطی به پوشش اصیل مردمانمون ندارن



اما چون دکانی نیست تا دوست معامله کند، آدم ها مانده اند بی دوست

انسان‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای مسئولی

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم، نابوده به کام خویش نابوده شدیم ...

لباس ,رو ,های ,ی ,ن ,تو ,لباس های ,لباس افغان ,لباس ن ,مدهوش کننده ,به لباس

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تبلیغات magquewewic **"قیزیل گول"** (شعر و داستان) addamatdia butmitihyd ikstouthokge knobsulrital Robin's life formetualan انجمن افسردگان گمنام DEPRESSED ANONYMOUS